مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

روز اول - چهارشنبه 4 آذر 94


روز اول را با اشک و آه رفقایی شروع کردیم که همراهمان عازم نبودند، متاسفانه. وداع با رفقا، در آعوش کشیدنشان و اینکه خیالشان را راحت کنی که برایشان دعا خواهی کرد و به یادشان خواهی بود. رفقا کم کم همه رفتند الّا قلیل و ما کم کم سوار بر اتوبوس شدیم و حال خوشی داشتیم.

خیال اینکه فردا شب برای اولین بار در محضر امیرالمومنین (علیه السلام) خواهیم بود خیال خوشی است. نمی دانم حالم برای اولین بار روبرویی با حرم آقا و نشستن روبروی ایوان طلا چه طور خواهد شد. اما حس انتظارش حس شیرینی است. 

کم کم از تهران خارج شدیم و کم کم با نزدیک شدن سحرگاه به مرز نزدیک می شدیم.

در جاده ای که حرکت می کردیم تقریبا تمامی ماشین های شخصی و عمومی به مقصد کربلا بودند، این را از نوشته های روی ماشین ها و ... می شد فهمید. عجیب بود، یگانگی در مقصد عجیب بود. کمتر زمانی در زندگی همه را در امری به این بزرگی و زیبایی همگام دیده بودم. همه به یک سو، همه به سوی حسین (علیه السلام)


مجرم فراری
۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

تا حالا سفرنامه ننوشته ام، ولی قصد کردم سفر 10 روزه اربعین امسال را بنویسم. قسمتی اش را همان ایم سفر نوشتم که قطعا حال و هوای بهتری دارد ولی قسمت اعظمش را هنوز هم ننوشته ام. ان شاالله به زودی همینجا می نویسم.

مجرم فراری
۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بچه تر که بودیم شهدا بزرگ بودند. بزرگ تر که شدیم، دبیرستان که رفتیم سال اول و دوم که بودیم خیلی از شهدای مدرسه مان چند سالی از ما بزرگتر بودند. به شوخی به همدیگر  می گفتیم که حالا یکی دو سال وقت داریم. 

این روزها که به مزار شهدا سر می زنیم باز هم به شوخی به هم می گوییم که از سن شهادت گذشتیم و از این شهدا هم بزرگ تر شدیم و الخ.

حالا که شهید 20 ساله ی متولد 74 می آورند جا می خورم. جا می خورم.

بدبخت منم که معلوم نیست دارم چه غلطی می کنم.



پ.ن: گلبرگ سرخ لاله ها، در کوچه های شهر ما، بوی شهادت می دهد

مجرم فراری
۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

روز اولی که دانشگاه آمدم را نمی دانم ولی قطعا اواخر ترم های اولم، حتی فکرش را هم نمی کردم روزی همچین صحنه هایی را هم از نزدیک ببینم و من مثل سیب زمینی هیچ کاری نکنم، جز چهره در هم کشیدن و اخم برای خودم. 

که شاید یکی دید، شاید فکر کرد با اویم، شاید تاثیر کرد که بابا، عزیزم، گند نزن، عادی نکن این کارها را.


پ.ن:واقعا یک درس دو واحدی کارگاه و یک واحدی آزمایشگاه این ترم من رو پیر کرد. 

       دلم دبیرستان می خواهد.

مجرم فراری
۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مگر مسلمانان جهان فاجعۀ قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه ‏های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتل ‏عام زائران خانه خدا را فراموش می‏ کنند؟ مگر مسلمانان نمی ‏بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده ‏اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاّهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزه‏های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‏داران بر مظلومین و پابرهنه‏ها، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» را ترویج می‏ کنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهانخوار، می ‏گذارند.


پ.ن: سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامۀ 598 (مانیفست حضرت روح الله)

مجرم فراری
۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بعضی از اهالی فامیل و غیر فامیل زمینه ذهنی ما را از عروسی خراب کرده بودند.
عروسی شده بود آهنگ های روی مخ و این که ما خب حالا برویم بیرون، و یا در بچگی ذهنمان از جفنگیات موسیقیایی(انصافا جفنگیات، موسیقی نبود لامصب که) پر شده بود. بیشتر از اینکه از این شب خوب  وشاد لذت ببریم، اضطراب و ناراحتی برایمان داشت.
خدا را شکر چند سالی است که پس از آن دورانِ افولف دوران خوبی آمده است.
حالا با خیال راحت و با شادی به عروسی های نزدیکمان می رویم.
ممنون از خط شکن های جوان فامیل.
مجرم فراری
۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند شب پیش سر یک داستانی مجبور شدم حساب چند نفر در یکی از شبکه های اجتماعی را زیر و رو کنم. با اینکه اسم کوچکِ فرد را فقط می دانستم ولی در عرض 10 دقیقه پیدایش کردم و در عرض یک ساعت مقدار زیادی اطلاعات بدست آوردم.
این چه وضعیه؟
چرا ما همه زندگی مان روی میز است؟
چرا برای خودمان حریم شخصی قائل نیستیم؟
واقعا چرا؟

مجرم فراری
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
فقط کافیه خیالت از هدف راحت شود، مطمئن شوی که داری درست می روی، حالا دیگر هر کسی هر چیزی خواست بگوید، بگوید.
کاری که درست می دانی انجام بده و صبر نکن.
عزم کن.
کوه ها هم جلو دارت نیستند.
فقط بدو بدو بدو





پ.ن: فإذا عزمت، فتوکل علی الله
مجرم فراری
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مهدی هاشمی 2

مهدی هاشمی

مجرم فراری
۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

... اما مشکل اصلی به نظرم روایت فانتزی و مسخره ی حامد عنقا و محمدحسین لطیفی از روند و سرانجام یک عشق نامعمول است؛ وصال! نوجوان ها و جوان های ما این روایت فانتزی را باور می کنند؛ همین قدر فانتزی عاشق می شوند و فانتزی تر به ابراز و بیان می رسند و بعد، وقتی خلاف ذهنیتی که برایشان ساخته شده، جواب رد شنیدند یا حتی با وجود عشق دو طرفه، به وصال نرسیدند، سرخورده می شوند؛ نابود می شوند؛ عشق که هیچ، همه ی باورهایشان خط خطی می شود! (خصوصاً که خلاف عرف همین جامعه ای که ما توش زندگی نمی کنیم! عشق از سوی دختر به پسر هست)...


مشاهده کامل متن

مجرم فراری
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر