ظهر خدمت پدر و مادر
شب برنامه تفسیر کوی دانشگاه حاج آقا
حال خوش روضه و توسل
دیدن رفیق قدیمی و حال و احوال پرسی
اعصاب خوردی از اینکه جور نشد برم فوتبال
اه
همه اش خوب بود این آخری خراب کرد
چقدر گیریم وجدانا
شنیدین که میگن باطن زندگی خودتون رو با ظاهر زندگی بقیه مقایسه نکنید؟ یکی از مشکلات زندگیهای امروز ما همین داستانه. طرف همهاش در حال مقایسه کردن همسر خودش با دیگرانه، اون وقت میگه چرا زندگیم اینجوریه. بله اگه برنامه مون شد مقایسه کردن همسرمون با همسر دوستان و اهل فامیل و همسایههامون، نتیجهاش میشه درگیریهای ذهنی و عدم آرامش تو زندگیامون.
جونم بهتون بگه، یکی از دلایل مقایسه کردنامون اینه که خیلی رؤیایی فکر میکنیم. سطح توقعاتمون از طرف مقابلمون خیلی بالاست و فکر نمیکنیم که مثلاً خودمون مگه چقدر آدم کاملی هستیم؟ باید حواسمون باشه که زندگی هر زوجی منحصربهفرده و نمیشه با زندگی بقیه مقایسهاش کرد. خیلی وقتا اگه از مشکلاتِ پشت پردهی زندگی بقیه با خبر بشیم از صبح علیالطلوع تا آخر شب خدا رو شکر میکنیم که چه همسر و زندگی خوبی بهمون داده. یا مثلا خیلی خوشیا و خوبیا رو ما تو زندگیامون داریم که بقیه ازش محروم هستند و برای همین هم هست که میگن نباید خیلی تو چشم بذاریمشون و باید طبیعی زندگی کنیم که خدای نکرده خودمون باعث ایجاد زمینه مقایسه تو بقیه نشیم. بگذریم.
راهچاره اینه که دست از مقایسه برداریم و حواسمون رو به ویژگیهای مثبت طرف مقابلمون جمع کنیم. یه کم از خواستههای رؤیاییمون دست بکشیم و با واقعیت زندگی کنیم. حالا اگه هم میبینیم که همسرمون خدای نکرده یه ایرادی داره یا واقعاً (!؟) یه مشکلی تو اخلاق و رفتارش هست، باید سعی کنیم با محبت و به شیوه درست کمکش کنیم که به سمت بهتر شدن بره. اینجوری زندگیمون شیرینتر میشه و رضایتمون ازش بالاتر میره.
وسط این کارهایی که با علاقه و بی علاقه بینشان مانده ام، بدترین چیز این است که آرامش ذهنی نداشته باشی، و وقتی بدنت ضعیف بشود و تو هم قوی نباشی و زود از نظم خارج بشوی، آن وقت با یک تلنگر از آرامش ذهنی هم دور می شوی. انگار روی یک طناب راه میروی و با اینکه حالت خوب نیست باید کار را تمام کنی، پس کج دار و مریز پیش میروی و می خواهی که زودتر تمام شود، و می دانی که آخرش حسرت می خوری که از آن لحظات و فرصت ها استفاده درست و حسابی نکرده ای.
خدایای، این وسط مرا با خودت تنها کن
معارف می خواهید به فقرا سرکشی کنید. این که چه ربطی دارد را من هم نمی دانم! ولی ربط دارد. برای من مسجل شده که بعضی وقتها که رزق و روزی علمی من کم شده، سرکشی به فقرایم کم شده. باید بروم آن کار را انجام بدهم. باید بروم با کودکان کار فوتبال بازی کنم، باید اردوی جهادی بروم و ... چه ربطی دارد از آن چیزهایی است که ما نمی فهمیم!
اگر کسی معارف میخواهد به فقرا سرکشی کند. برود دل فقرا را خوش کند. الان این کودکان کار، بچه های معصومی هستند. پولی جمع کنیم این ها را بفرستیم مشهد! ته آرزوی این ها همین مشهد است. بعد هم اینکه بیایید و سر بزنید و کیف کنید و حال کنید...
🔹 متن: جلسه تفسیر سوره بقره، 23 اردیبهشت 95 | حاج آقای قاسمیان
🔸 تصویر بالا: مدرسه کودکان کار صبح رویش
خیلی وقت ها که حرف از توکل به خدا و واگذاری امور به او می شد، من این داستان به ذهنم میزد که اگر توکل می کنم خودم هم باید بهترین عملکرد رو داشته باشم تا نتیجه صلاح من و نتیجه خوب برایم رخ بده، تا خیالم از بابت نتیجه راحت بشه.
همین موضوع یکی از دلایلی بود (و هست؟) که همیشه من را در ین زمینه شُل می کرد.
حالا با خودم فکر میکنم که من ناقصم و ضعیف، اصلا عملم هم کم هست و کلی تنبلی میکنم، ولی عیبی ندارد و با همین حال حس و اعتقاد توکل را در خودم تقویت کنم. ان شاالله که در نحوه عملم هم تلاش بیشتری کنم و توفیقم بیشتر بشود.
این طور خیال راحت تری هم دارم.
پریشب و البته امروز یکی دو فایل صوتی از آقای علی صفائی (عین صاد) گوش دادم. صدای این آقا به دلم نشست. خیلی ترغیب شدم که بروم سراغ اشان. البته این هم مثل خیلی کارهای دیگر دوست دارم خودم بهش برسم و نه زور و اجبار و ادخال دیگران.
تا حالا سفرنامه ننوشته ام، ولی قصد کردم سفر 10 روزه اربعین امسال را بنویسم. قسمتی اش را همان ایم سفر نوشتم که قطعا حال و هوای بهتری دارد ولی قسمت اعظمش را هنوز هم ننوشته ام. ان شاالله به زودی همینجا می نویسم.