مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شیطان» ثبت شده است


روز دوم - پنج شنبه 5 آذر 94


حوالی ساعت 7 صبح به مرز مهران رسیدیم. تقریبا بی دردسر خاصی از مرز گذشتیم ولی بعد تحمل فشار جمعیت وارد مرز عراق شدیم. همه این لحظات و فشارها به عشق اباعبدالله برای زائران شیرین می شد.

اولین لحظات برای منی که حتی اولین باری بود که از خاک خودمان خارج می شدم جالب بود، روبرویی با اولین موکب و صرف صبحانه. اولین چای عراقی، اولین علم به دست شدن و ... .

کم کم برای رسیدن به ترمینال اتوبوس ها به راه افتادیم اما وقتی به آنجا رسیدیم نمی دانم داستان چه بود که اتوبوسی در کار نبود. پس تصمیم به ادامه پیاده روی شد. حدود یک کیلومتر پیاده رفتیم که به ساختمانی کنار جاده رسیدیم. همان جا نشستیم و تن ماهی هایی که نجوشیده بودند را خوردیم! 

بعد از نماز و نهار وسط جاده ای به راه خود ادامه دادیم، حدود نیم ساعت که پیاده رفتیم خبر رسید که یکی از اعضا گروه، اتوبوسی جور کرده است. در حال سوار شدن به اتوبوس اینکه ببینی پیر مرد و پیرزن هایی خواهش می کنند برای سوار شدن ولی به دلایلی نمی شود سوار شوند حالم را خراب کرده. دوباره بین این دوگانه احمقانه خودم گیر کردم. به خودم می گویم خاک بر سرت و می روم روی یک صندلی می نشینم. حالا همه سوار شده اند و من در فکر پیرمرد و پیر زن ها روی صندلی می خوابم.

چند باری از خواب بلند شدم و به کنار جاده نگاه کردم. تصویری دیدم که برایم جالب بود، یک طرف تا چشم کار می کرد و طرف دیگر هم تا دور دست پر از آب بود. درست نفهمیدم داستان از ه قرار است  و در همین فکرها بودم که دوباره خوابیدم. از خواب بلند می شوم و کم کم دارد غروب می شود. برای نماز راننده با تاکید بر نیم ساعت وایمیستد. نماز را پشت سر حاج آقای دارستانی که همراهمان شده بودند خواندیم و سوار اتوبوس کمی جلوتر رفتیم. 

اولین قیمه نجفی شام روز دوممان بود. نمی دانستم یکی از بیشترین غذاهایی که در طول سفر خواهیم خورد همین است.
دوباره سوار بر اتوبوس شدیم این بار که سوار اتوبوس شدیم حاج آقای دارستانی کمی برایمان صحبت کردند و کمی هم روضه خواندند و ما باریدیم. حالی بودم. سفر عجیبی داریم که خدا بخیر کند.

مجرم فراری
۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

وسط هیئت داشتم با خودم فکر می کردم که یه مطلب بنویسم و به خودم و رفقا بگم که آقا حالا یادمان نرود آمریکا شیطان اکبر است. مذاکرات سر جای خودش اما این را یادمان نرود.

بنا به حسی که برای خودم ایجاد شده بود (که البته نمی دانم رفقای دیگر هم همین طور شده بودند اخیرا یا نه). 

خوب شد، امروز آقا که صحبت کرد حس انزجار و دشمن انگاری ام دوباره به دوران خوب خودش برگشت.

خدا رو شکر

مجرم فراری
۲۱ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر