مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

مدتی هست که به بهانه های مختلف عقب می اندازمش، مثلا چند ماهی به خاطر کنکور و دلایل دیگر، ولی حالا تصمیم گرفتم یک مقدار از فضای مهندسی خارج بشم! (منظورم همین درس های نصفه و نیمه ای هست که میخونم و نمیخونم) و یه مقداری هم مطالعات جانبی و معارفی ام رو زیاد کنم.
همین چند وقت پیش هم گفته بودم که هوای محتواهای جناب ع.ص رو کرده ام، حالا به نظرم بهانه خوبی هست که با سخنرانی های پیشنهادی استاد شروع کنم تا موتورم گرم بشه و ان شاالله مطالعاتم رو گسترده تر کنم.
مجرم فراری
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

حاج آقای قاسمیان

معارف می خواهید به فقرا سرکشی کنید. این که چه ربطی دارد را من هم نمی دانم! ولی ربط دارد. برای من مسجل شده که بعضی وقتها که رزق و روزی علمی من کم شده، سرکشی به فقرایم کم شده. باید بروم آن کار را انجام بدهم. باید بروم با کودکان کار فوتبال بازی کنم، باید اردوی جهادی بروم و ... چه ربطی دارد از آن چیزهایی است که ما نمی فهمیم!

اگر کسی معارف میخواهد به فقرا سرکشی کند. برود دل فقرا را خوش کند. الان این کودکان کار، بچه های معصومی هستند. پولی جمع کنیم این ها را بفرستیم مشهد! ته آرزوی این ها همین مشهد است. بعد هم اینکه بیایید و سر بزنید و کیف کنید و حال کنید...


🔹 متن: جلسه تفسیر سوره بقره، 23 اردیبهشت 95 | حاج آقای قاسمیان

🔸 تصویر بالا: مدرسه کودکان کار صبح رویش




منبع: کانال تلگرام حجت الاسلام قاسمیان

مجرم فراری
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خیلی وقت ها که حرف از توکل به خدا و واگذاری امور به او می شد، من این داستان به ذهنم میزد که اگر توکل می کنم خودم هم باید بهترین عملکرد رو داشته باشم تا نتیجه صلاح من و نتیجه خوب برایم رخ بده، تا خیالم از بابت نتیجه راحت بشه.

همین موضوع یکی از دلایلی بود (و هست؟) که همیشه من را در ین زمینه شُل می کرد.

حالا با خودم فکر میکنم که من ناقصم و ضعیف، اصلا عملم هم کم هست و کلی تنبلی میکنم، ولی عیبی ندارد و با همین حال حس و اعتقاد توکل را در خودم تقویت کنم. ان شاالله که در نحوه عملم هم تلاش بیشتری کنم و توفیقم بیشتر بشود.
این طور خیال راحت تری هم دارم.

مجرم فراری
۲۲ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

پریشب و البته امروز یکی دو فایل صوتی از آقای علی صفائی (عین صاد) گوش دادم. صدای این آقا به دلم نشست. خیلی ترغیب شدم که بروم سراغ اشان. البته این هم مثل خیلی کارهای دیگر دوست دارم خودم بهش برسم و نه زور و اجبار و ادخال دیگران.

مجرم فراری
۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

هاشمی-توییتر


روحانی-توییتر

مجرم فراری
۱۲ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
نمی دانم کی بود یا کجا بود که اینطور شد، ولی معمولا و احتمالا بعد از هر خرابی که به بار می آوردم در همان عالم بچگی مادرم در اوج محرمیت با من بود و من می توانستم آن خراب کاری ام را با او در میان بگذارم. حالا گاهی عصبانی می شد و گاهی هم نه، اما خلاصه خیلی از مشکلات لاینحل در همان عالم کودکی حل می شد.
حالا مثلا بزرگ تر شده ام و خراب کاری های بزرگ تر به بار می آورم. اتفاقاتی و مشکلاتی که با هیچ کس نمی شود در میان گذاشت. نمی دانم کی بود یا کجا بود که اینطور شد، ولی من ماندم و حضرت مادر. مشکلاتم را فقط به او می توانم بگویم. در همین عوالم مثلا بزرگی من، حضرت مادر محل رجوع من است. شده ام مثل بچه تخسی که آخر شب بالاخره برمی گردد در خانه و مطمئن هست که مادر او را تنها نمی گذارد....

گر نگاهی به ما کند زهرا (س)
درد ما را دوا کند زهرا (س)
مجرم فراری
۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بعضی ها هم مثل مگس هستند، فقط دور کثافات می چرخند و روی آن ها می شینند، هیچ خوبی یک مجموعه ای را نمی بینند و فقط از مشکلات و اشتباهات و بدی هایش حرف می زنند و دم می زنند. 
خوبیهای فراوان را ندیدن، و بدی های اندک را دیدن،
خدا بینایتان کند کور ها.

مجرم فراری
۲۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

روز چهارم - جمعه 6 آذر 94

بامداد جمعه بیدار شدیم و فهمیدیم که اینجا نجف است.

رسیده ایم به نجف و من نمیدانم باید چه حالی داشته باشم. از اتوبوس پیاده می شوم و کم کم پیاده میروم. نمی دانم چه شده یاد مشهد و سحر هایش برایم زنده شده. هنوز باورم نشده که به نجف رسیده ام ولی در این میان بعضا حس دیگری هم دارم که انگار گاهی اوقات هیچ حس خاصی ندارم، نمی دانم بد هست یا خوب ولی ... هیچی، بگذریمو میان این دو حس متناقض مانده ام که در خیابان های نجف راه می رویم تا به اسکان برسیم.

حالا رسیده ایم میدان "ثورة العشرین" و روبروی مسجد امام علی (علیه السلام) منتظریم تا هماهنگ شود و وارد شویم. بعد از گذشت یک نیم ساعتی میرویم داخل و وارد یک سالن می شویم، از ظاهرش می شد حدس زد که اینجا جزو بهترین جاهایی است که می شود این ایام اسکان داشت. خدا رو شکر و در دل فکر آن هایی که بیرونند و همان دوگانه و الخ.

برای نماز صبح بیدارمان کرده اند. با ازدحام وضو می گیریم و با دشواری! جهت قبله را پیدا می کنیم و پشت سر یک روحانی نمازمان را می خوانیم و دوباره اسراحت می کنیم، خستگی حالی برای حرم نذاشته.

حوالی ساعت 9 از خواب بلند می شوم و با چند نفر از رفقا برای صبحانه به بیرون از اسکان می رویم، صبحانه مهمان مواکب اباعبدالله.

....

نماز مغرب را که پشت روحانی سفرمان خواندیم به سمت حرم راه افتادیم. تا حرم 30 دقیقه ای راه بود ولی چون مجبور شدیم از داخل بازار برویم کمی هم آنجا معطل شدیم.

حالا کم کم می خواهم از در حرم امیرالمومنین (علیه السلام) وارد شوم و توصیه روحانی همراهمان در گوشم است که: سرت را پایین بنداز و با جمعیت به جلوی ایوان طلا برو و آنجا سرت را بالا بیاور و ببین که، ایوان نجف عجب صفایی دارد....

حالا رویروی حرم ایستاده ام، روبروی در حرم، داخل صحن، روبروی گنبد طلا. از داخل گوشی ام زیارت حضرتش را میاورم و شروع می کنم به خواندن، لحظاتی اشک امانم نمی دهد و لحظاتی خشک و بهت زده ام. حال عجیبی دارم. باورم نمی شود حالا من روبروی حرم امیرالمومنین (علیه السلام) ایستاده باشم. باورش سخت است برای همچو منی که بار اولم هست.

از قبل برای اینکه در اولین لحظه دیدن حرم چه دعایی کنم فکر کرده بودم و چند دعایی کنار گذاشته بودم، ان شاالله که قطعا برآورده شود.


یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم
یا امام المتقین یا ذالکرم
اننا جئناک فی حاجاتنا
 لاتخیبنا و قل فیها نعم*


* شعر از حاج غلامرضا سازگار

مجرم فراری
۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

شیخ ابراهیم زکزاکی


اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا

وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا،

وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا

فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ

وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ

وَ رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُنَاهَا

بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

مجرم فراری
۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

روز دوم - پنج شنبه 5 آذر 94


حوالی ساعت 7 صبح به مرز مهران رسیدیم. تقریبا بی دردسر خاصی از مرز گذشتیم ولی بعد تحمل فشار جمعیت وارد مرز عراق شدیم. همه این لحظات و فشارها به عشق اباعبدالله برای زائران شیرین می شد.

اولین لحظات برای منی که حتی اولین باری بود که از خاک خودمان خارج می شدم جالب بود، روبرویی با اولین موکب و صرف صبحانه. اولین چای عراقی، اولین علم به دست شدن و ... .

کم کم برای رسیدن به ترمینال اتوبوس ها به راه افتادیم اما وقتی به آنجا رسیدیم نمی دانم داستان چه بود که اتوبوسی در کار نبود. پس تصمیم به ادامه پیاده روی شد. حدود یک کیلومتر پیاده رفتیم که به ساختمانی کنار جاده رسیدیم. همان جا نشستیم و تن ماهی هایی که نجوشیده بودند را خوردیم! 

بعد از نماز و نهار وسط جاده ای به راه خود ادامه دادیم، حدود نیم ساعت که پیاده رفتیم خبر رسید که یکی از اعضا گروه، اتوبوسی جور کرده است. در حال سوار شدن به اتوبوس اینکه ببینی پیر مرد و پیرزن هایی خواهش می کنند برای سوار شدن ولی به دلایلی نمی شود سوار شوند حالم را خراب کرده. دوباره بین این دوگانه احمقانه خودم گیر کردم. به خودم می گویم خاک بر سرت و می روم روی یک صندلی می نشینم. حالا همه سوار شده اند و من در فکر پیرمرد و پیر زن ها روی صندلی می خوابم.

چند باری از خواب بلند شدم و به کنار جاده نگاه کردم. تصویری دیدم که برایم جالب بود، یک طرف تا چشم کار می کرد و طرف دیگر هم تا دور دست پر از آب بود. درست نفهمیدم داستان از ه قرار است  و در همین فکرها بودم که دوباره خوابیدم. از خواب بلند می شوم و کم کم دارد غروب می شود. برای نماز راننده با تاکید بر نیم ساعت وایمیستد. نماز را پشت سر حاج آقای دارستانی که همراهمان شده بودند خواندیم و سوار اتوبوس کمی جلوتر رفتیم. 

اولین قیمه نجفی شام روز دوممان بود. نمی دانستم یکی از بیشترین غذاهایی که در طول سفر خواهیم خورد همین است.
دوباره سوار بر اتوبوس شدیم این بار که سوار اتوبوس شدیم حاج آقای دارستانی کمی برایمان صحبت کردند و کمی هم روضه خواندند و ما باریدیم. حالی بودم. سفر عجیبی داریم که خدا بخیر کند.

مجرم فراری
۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر