مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

۶۹ مطلب با موضوع «سبک زندگی» ثبت شده است


روز اولی که دانشگاه آمدم را نمی دانم ولی قطعا اواخر ترم های اولم، حتی فکرش را هم نمی کردم روزی همچین صحنه هایی را هم از نزدیک ببینم و من مثل سیب زمینی هیچ کاری نکنم، جز چهره در هم کشیدن و اخم برای خودم. 

که شاید یکی دید، شاید فکر کرد با اویم، شاید تاثیر کرد که بابا، عزیزم، گند نزن، عادی نکن این کارها را.


پ.ن:واقعا یک درس دو واحدی کارگاه و یک واحدی آزمایشگاه این ترم من رو پیر کرد. 

       دلم دبیرستان می خواهد.

مجرم فراری
۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مگر مسلمانان جهان فاجعۀ قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه ‏های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتل ‏عام زائران خانه خدا را فراموش می‏ کنند؟ مگر مسلمانان نمی ‏بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده ‏اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاّهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزه‏های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‏داران بر مظلومین و پابرهنه‏ها، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» را ترویج می‏ کنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهانخوار، می ‏گذارند.


پ.ن: سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامۀ 598 (مانیفست حضرت روح الله)

مجرم فراری
۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
بعضی از اهالی فامیل و غیر فامیل زمینه ذهنی ما را از عروسی خراب کرده بودند.
عروسی شده بود آهنگ های روی مخ و این که ما خب حالا برویم بیرون، و یا در بچگی ذهنمان از جفنگیات موسیقیایی(انصافا جفنگیات، موسیقی نبود لامصب که) پر شده بود. بیشتر از اینکه از این شب خوب  وشاد لذت ببریم، اضطراب و ناراحتی برایمان داشت.
خدا را شکر چند سالی است که پس از آن دورانِ افولف دوران خوبی آمده است.
حالا با خیال راحت و با شادی به عروسی های نزدیکمان می رویم.
ممنون از خط شکن های جوان فامیل.
مجرم فراری
۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند شب پیش سر یک داستانی مجبور شدم حساب چند نفر در یکی از شبکه های اجتماعی را زیر و رو کنم. با اینکه اسم کوچکِ فرد را فقط می دانستم ولی در عرض 10 دقیقه پیدایش کردم و در عرض یک ساعت مقدار زیادی اطلاعات بدست آوردم.
این چه وضعیه؟
چرا ما همه زندگی مان روی میز است؟
چرا برای خودمان حریم شخصی قائل نیستیم؟
واقعا چرا؟

مجرم فراری
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
فقط کافیه خیالت از هدف راحت شود، مطمئن شوی که داری درست می روی، حالا دیگر هر کسی هر چیزی خواست بگوید، بگوید.
کاری که درست می دانی انجام بده و صبر نکن.
عزم کن.
کوه ها هم جلو دارت نیستند.
فقط بدو بدو بدو





پ.ن: فإذا عزمت، فتوکل علی الله
مجرم فراری
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

... اما مشکل اصلی به نظرم روایت فانتزی و مسخره ی حامد عنقا و محمدحسین لطیفی از روند و سرانجام یک عشق نامعمول است؛ وصال! نوجوان ها و جوان های ما این روایت فانتزی را باور می کنند؛ همین قدر فانتزی عاشق می شوند و فانتزی تر به ابراز و بیان می رسند و بعد، وقتی خلاف ذهنیتی که برایشان ساخته شده، جواب رد شنیدند یا حتی با وجود عشق دو طرفه، به وصال نرسیدند، سرخورده می شوند؛ نابود می شوند؛ عشق که هیچ، همه ی باورهایشان خط خطی می شود! (خصوصاً که خلاف عرف همین جامعه ای که ما توش زندگی نمی کنیم! عشق از سوی دختر به پسر هست)...


مشاهده کامل متن

مجرم فراری
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

به زندگی [مادی] هیچکس غبطه نخور.



پ.ن:همین الآن تلویزیون

مجرم فراری
۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حالا ظهر گذشته و بعد از نماز نشستم پای رایانه تا پروژه درسی و یکی دو کار دیگر رو با هم پیش ببرم. کارها گره خورده اند و من هم زمان زیادی ندارم. در همین اثنا یک کار دیگر هم به دوشم میفتد، "خاله ات را میبری تا فلان مغازه؟ ثواب دارد". من هم که شدیدا دنبال ثواب، پذیرفتم.
تا اینجایش سخت بود، حالا وقتی خاله گرام را بردیم فلان مغازه حدود 40 دقیقه ای داخل ماشین بیکار بودم. توفیق اجباری بود که قرآن رمضانیه رو ادامه بدم، یس، فرقان، فاطر. خدایا شکرت، ما که آدم نیستیم خودمون بشینیم پای قرآن، تو خودت جور می کنی.
بعد از اتمام مأموریت شماره یک و برگرداندن خاله تا منزل حالا نوبت به مأموریت شماره دو میرسد. حرکت تا شهرک بهمان و برداشتن سخنران هیئت و حرکت به سمت هیئت. همین طور که داشتم از حجاب فاجعه افراد فلان مغازه حرص می خوردم و پایم را هم با همان حرص روی پدال گاز فشار میدادم (خودش یک نوع تخلیه محسوب میشود) دیدم که بله، ترافیک شروع شد چه ترافیکی، الکی مثلا آمدم زرنگ بازی در بیارم رفتم سراغ مسیرهای حاشیه ای. چشمتان روز بد نبیند، حدود یک ساعت و نیم افتادم داخل ترافیک بدتر، بگذریم که وسط کار فهمیدم که وارد طرح زوج و فرد هم شده ام.
سخنران محترم چند باری زنگ میزد که کجایی و وقتی جواب من را می شنید می گفت: "خیره...".
با کلی دنگ و فنگ و سختی بالاخره رسیدیم به شهرک بهمان. سخنران محترم با یک همراه سوار شدند و شتابان به سمت هیئت حرکت کردیم. همین طور که مست سرعت بالا بودم و پیش خودم می گفتم که: "خب الآن دیگه سریع میریم و زود میرسیم" یکهو دیدم بله، ماشین گاز نمیخورد. داشتم فکر می کردم که مشکل دیگری هم هست که امروز برایم پیش بیاید، اصلا خودم به درک سخنرانی داشت دیر میشد. وسط اتوبان کذا کم کم زدیم بغل. در همین حین دیدیم که خدا رو شکر فرشته* آمد. خدایا شکرت که فرشته رو فرستادی، و گر نه کارمان با کرام الکاتبین بود.**
حالا سخنران محترم با همراهش را یکجوری راهی کردیم و این وسط من بودم و فرشته. خیلی مرد خوش مشرب و اهل حالی بود. بعد از اینکه چند تا لعن برای داعش و دعا برای سلامتی سردار سلیمانی و آقا کرد کارمان راه افتاد و پمپ بنزین عوض شد.*** میان کارش ازش سوال کردم که: "حالا حساب این کار ما چقدر میشه". 115 هزار تومان رو که گفت خورد توی حالم. من بیچاره کلا 20 تومان ته جیبم داشتم. به چند نفری زنگ زدم و بالاخره یک بنده خدایی به دادمان رسید. 
همان لحظاتی که منتظر ریختن پول به کارت فرشته بودم داشتم به اتفاقات امروز فکر میکردم، اتفاقات عجیبی که حداقل برای من خیلی منفعت داشت.
خدایا ممنونتم که اینجوری خودت رو به من یادآوری کردی...
از ولاء باشیم، انشاالله




*سخنران اهل دلی داشتیم. تا دید موتور امداد چند متر جلوتر دارد میرود نگه اش داشت و گفت:" سلام فرشته"

** إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُنزَلِینَ. آل عمران 124

*** وسیله ای برای انتقال بنزین از باک به موتور ماشین.

مجرم فراری
۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
چرا ما ثبات شخصیتی نداریم؟
چرا ما پِی یک کاری را نمی گیریم و دنبال نمی کنیم؟
چرا جو زده ایم؟ سالی پی کاری و سالی دیگر پی کاری دیگر.
مثلا چرا ما الآن تصمیم می گیریم فلان کار فرهنگی را بکنیم و فردا کار دیگری؟ هر دفعه هم گمانما این است که بهترین کار و مسیر را داریم.
چرا فردای دیگری می رویم در زمینه اقتصادی و یا فرداهای دیگری میزنیم در خط اقتصادی-فرهنگی و می گوییم: "فرهنگ بدون اقتصاد جواب نمی دهد."
ما با خودمان چند چندیم؟
این تغییر و تحولات اقتضای جوانی است؟ خوب است یا نشانه از ایراد و اشکالی است؟
به خاطر تلاش ما برای انتخاب بهترین و مورد نیازترین و واجب ترین کار است یا ناشی از هوای نفس ماست؟ یا ملغمه ای از هر دو؟



پ.ن: این نوشته سوالی و تنبیهی بوده، و الا این قدر هم اوضاع من خراب نیست(؟) . 


مجرم فراری
۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

هفته پیش آخرین (و تقریبا تنها) حساب شبکه اجتماعی ام را پاک کردم تا خیالم راحت شود که دیگر هیچ چیزِ جامانده ای در این بلبشو ندارم. خیالم راحت شد که دیگر عضو هیچ کدام از این شبکه ها نیستم. خلاص از همه وقت تلف کردن ها و تنوع طلبی ها و کثرت گرایی ها*. به دور از همه خروارها اطلاعات مفید و غیرمفیدی که دردی را دوا نکرد. به دور از همه آدم هایی که حال و حوصله حضوری دیدنشان را هم ندارم چه برسد به مجازی و به دور از همه مجازی دیدن هایی که صفای حضوری را ندارد.**


* توحید خیلی حال میدهد.

** چهره به چهره و نفس در نفس دیدن رفقا و آشنایان و ... یک صفای دیگری دارد خب.

مجرم فراری
۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر