طوفان فکری
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ب.ظ
چرا ما ثبات شخصیتی نداریم؟
چرا ما پِی یک کاری را نمی گیریم و دنبال نمی کنیم؟
چرا جو زده ایم؟ سالی پی کاری و سالی دیگر پی کاری دیگر.
مثلا چرا ما الآن تصمیم می گیریم فلان کار فرهنگی را بکنیم و فردا کار دیگری؟ هر دفعه هم گمانما این است که بهترین کار و مسیر را داریم.
چرا فردای دیگری می رویم در زمینه اقتصادی و یا فرداهای دیگری میزنیم در خط اقتصادی-فرهنگی و می گوییم: "فرهنگ بدون اقتصاد جواب نمی دهد."
ما با خودمان چند چندیم؟
این تغییر و تحولات اقتضای جوانی است؟ خوب است یا نشانه از ایراد و اشکالی است؟
به خاطر تلاش ما برای انتخاب بهترین و مورد نیازترین و واجب ترین کار است یا ناشی از هوای نفس ماست؟ یا ملغمه ای از هر دو؟
پ.ن: این نوشته سوالی و تنبیهی بوده، و الا این قدر هم اوضاع من خراب نیست(؟) .
۹۴/۰۴/۰۶