روز اولی که دانشگاه آمدم را نمی دانم ولی قطعا اواخر ترم های اولم، حتی فکرش را هم نمی کردم روزی همچین صحنه هایی را هم از نزدیک ببینم و من مثل سیب زمینی هیچ کاری نکنم، جز چهره در هم کشیدن و اخم برای خودم.
که شاید یکی دید، شاید فکر کرد با اویم، شاید تاثیر کرد که بابا، عزیزم، گند نزن، عادی نکن این کارها را.
پ.ن:واقعا یک درس دو واحدی کارگاه و یک واحدی آزمایشگاه این ترم من رو پیر کرد.
دلم دبیرستان می خواهد.