مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

به زندگی [مادی] هیچکس غبطه نخور.



پ.ن:همین الآن تلویزیون

مجرم فراری
۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی                 عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم!           باید اول به تو گفتن که: چنین خوب چرایی ؟
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه                      ما کجاییم در این بحر تفکر، تو کجایی !؟
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان              که دل اهل نظر برد، که سرّیست خدایی
پرده بردار، که بیگانه خود این روی نبیند                           تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان                        این توانم که بیایم سر کویت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت                همه سهلست، تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا           در همه شهر دلی هست که دیگر بربایی !؟
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم                  چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن     تا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
 کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان             پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد               که بدانست که دربند تو خوشتر ز رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده                              نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی


پ.ن: آقا سعدی
مجرم فراری
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
قبل از این به فکرم نزده بود که بو ها رو هم میشه تو خواب فهمید، در این حد که مهمترین بخش خواب هم باشد.
شاید اولین خواب با حس بویایی.
عجیب.
مجرم فراری
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حالا ظهر گذشته و بعد از نماز نشستم پای رایانه تا پروژه درسی و یکی دو کار دیگر رو با هم پیش ببرم. کارها گره خورده اند و من هم زمان زیادی ندارم. در همین اثنا یک کار دیگر هم به دوشم میفتد، "خاله ات را میبری تا فلان مغازه؟ ثواب دارد". من هم که شدیدا دنبال ثواب، پذیرفتم.
تا اینجایش سخت بود، حالا وقتی خاله گرام را بردیم فلان مغازه حدود 40 دقیقه ای داخل ماشین بیکار بودم. توفیق اجباری بود که قرآن رمضانیه رو ادامه بدم، یس، فرقان، فاطر. خدایا شکرت، ما که آدم نیستیم خودمون بشینیم پای قرآن، تو خودت جور می کنی.
بعد از اتمام مأموریت شماره یک و برگرداندن خاله تا منزل حالا نوبت به مأموریت شماره دو میرسد. حرکت تا شهرک بهمان و برداشتن سخنران هیئت و حرکت به سمت هیئت. همین طور که داشتم از حجاب فاجعه افراد فلان مغازه حرص می خوردم و پایم را هم با همان حرص روی پدال گاز فشار میدادم (خودش یک نوع تخلیه محسوب میشود) دیدم که بله، ترافیک شروع شد چه ترافیکی، الکی مثلا آمدم زرنگ بازی در بیارم رفتم سراغ مسیرهای حاشیه ای. چشمتان روز بد نبیند، حدود یک ساعت و نیم افتادم داخل ترافیک بدتر، بگذریم که وسط کار فهمیدم که وارد طرح زوج و فرد هم شده ام.
سخنران محترم چند باری زنگ میزد که کجایی و وقتی جواب من را می شنید می گفت: "خیره...".
با کلی دنگ و فنگ و سختی بالاخره رسیدیم به شهرک بهمان. سخنران محترم با یک همراه سوار شدند و شتابان به سمت هیئت حرکت کردیم. همین طور که مست سرعت بالا بودم و پیش خودم می گفتم که: "خب الآن دیگه سریع میریم و زود میرسیم" یکهو دیدم بله، ماشین گاز نمیخورد. داشتم فکر می کردم که مشکل دیگری هم هست که امروز برایم پیش بیاید، اصلا خودم به درک سخنرانی داشت دیر میشد. وسط اتوبان کذا کم کم زدیم بغل. در همین حین دیدیم که خدا رو شکر فرشته* آمد. خدایا شکرت که فرشته رو فرستادی، و گر نه کارمان با کرام الکاتبین بود.**
حالا سخنران محترم با همراهش را یکجوری راهی کردیم و این وسط من بودم و فرشته. خیلی مرد خوش مشرب و اهل حالی بود. بعد از اینکه چند تا لعن برای داعش و دعا برای سلامتی سردار سلیمانی و آقا کرد کارمان راه افتاد و پمپ بنزین عوض شد.*** میان کارش ازش سوال کردم که: "حالا حساب این کار ما چقدر میشه". 115 هزار تومان رو که گفت خورد توی حالم. من بیچاره کلا 20 تومان ته جیبم داشتم. به چند نفری زنگ زدم و بالاخره یک بنده خدایی به دادمان رسید. 
همان لحظاتی که منتظر ریختن پول به کارت فرشته بودم داشتم به اتفاقات امروز فکر میکردم، اتفاقات عجیبی که حداقل برای من خیلی منفعت داشت.
خدایا ممنونتم که اینجوری خودت رو به من یادآوری کردی...
از ولاء باشیم، انشاالله




*سخنران اهل دلی داشتیم. تا دید موتور امداد چند متر جلوتر دارد میرود نگه اش داشت و گفت:" سلام فرشته"

** إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُنزَلِینَ. آل عمران 124

*** وسیله ای برای انتقال بنزین از باک به موتور ماشین.

مجرم فراری
۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
چرا ما ثبات شخصیتی نداریم؟
چرا ما پِی یک کاری را نمی گیریم و دنبال نمی کنیم؟
چرا جو زده ایم؟ سالی پی کاری و سالی دیگر پی کاری دیگر.
مثلا چرا ما الآن تصمیم می گیریم فلان کار فرهنگی را بکنیم و فردا کار دیگری؟ هر دفعه هم گمانما این است که بهترین کار و مسیر را داریم.
چرا فردای دیگری می رویم در زمینه اقتصادی و یا فرداهای دیگری میزنیم در خط اقتصادی-فرهنگی و می گوییم: "فرهنگ بدون اقتصاد جواب نمی دهد."
ما با خودمان چند چندیم؟
این تغییر و تحولات اقتضای جوانی است؟ خوب است یا نشانه از ایراد و اشکالی است؟
به خاطر تلاش ما برای انتخاب بهترین و مورد نیازترین و واجب ترین کار است یا ناشی از هوای نفس ماست؟ یا ملغمه ای از هر دو؟



پ.ن: این نوشته سوالی و تنبیهی بوده، و الا این قدر هم اوضاع من خراب نیست(؟) . 


مجرم فراری
۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها

مهدی جهاندار


تشییع شهدا


پ.ن: در شهر چه خبر است؟

مجرم فراری
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

هفته پیش آخرین (و تقریبا تنها) حساب شبکه اجتماعی ام را پاک کردم تا خیالم راحت شود که دیگر هیچ چیزِ جامانده ای در این بلبشو ندارم. خیالم راحت شد که دیگر عضو هیچ کدام از این شبکه ها نیستم. خلاص از همه وقت تلف کردن ها و تنوع طلبی ها و کثرت گرایی ها*. به دور از همه خروارها اطلاعات مفید و غیرمفیدی که دردی را دوا نکرد. به دور از همه آدم هایی که حال و حوصله حضوری دیدنشان را هم ندارم چه برسد به مجازی و به دور از همه مجازی دیدن هایی که صفای حضوری را ندارد.**


* توحید خیلی حال میدهد.

** چهره به چهره و نفس در نفس دیدن رفقا و آشنایان و ... یک صفای دیگری دارد خب.

مجرم فراری
۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

بزرگترین وظیفه‌ی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده‌ی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته‌ی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر میاندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.

مجرم فراری
۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
دنیا چقدر کوچک است برادر!
آقای رابطِ، هشت سال بزرگتر ما، که باعث شد برای پژوهش کذایی سال دوم دبیرستان (یادش بخیر) با فلان گروه فرهنگی جلسه بگذاریم و به منزل یکی شان برویم تا پروژه مان را تکمیل تر کنیم، همان آقا حالا قدری آنطرفتر صاف روبروی من ایستاده، دارد نرم افزار STK آموزش می دهد.
از پزوژه علوم انسانی تا نرم افزار مهندسی
از دبیرستان تا دانشگاه
از منزل یک فعال فرهنگی تا اتاق 301 دانشکده
دنیا چقدر کوچک است برادر!
مجرم فراری
۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

این هم یه نمونه خودکار ایرانی




خودکار پاپکو




پ.ن: آدرس نمایندگی

مجرم فراری
۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر