مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

۳۸ مطلب با موضوع «پریشان» ثبت شده است


نمی دانم کی بود یا کجا بود که اینطور شد، ولی معمولا و احتمالا بعد از هر خرابی که به بار می آوردم در همان عالم بچگی مادرم در اوج محرمیت با من بود و من می توانستم آن خراب کاری ام را با او در میان بگذارم. حالا گاهی عصبانی می شد و گاهی هم نه، اما خلاصه خیلی از مشکلات لاینحل در همان عالم کودکی حل می شد.
حالا مثلا بزرگ تر شده ام و خراب کاری های بزرگ تر به بار می آورم. اتفاقاتی و مشکلاتی که با هیچ کس نمی شود در میان گذاشت. نمی دانم کی بود یا کجا بود که اینطور شد، ولی من ماندم و حضرت مادر. مشکلاتم را فقط به او می توانم بگویم. در همین عوالم مثلا بزرگی من، حضرت مادر محل رجوع من است. شده ام مثل بچه تخسی که آخر شب بالاخره برمی گردد در خانه و مطمئن هست که مادر او را تنها نمی گذارد....

گر نگاهی به ما کند زهرا (س)
درد ما را دوا کند زهرا (س)
مجرم فراری
۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بعضی ها هم مثل مگس هستند، فقط دور کثافات می چرخند و روی آن ها می شینند، هیچ خوبی یک مجموعه ای را نمی بینند و فقط از مشکلات و اشتباهات و بدی هایش حرف می زنند و دم می زنند. 
خوبیهای فراوان را ندیدن، و بدی های اندک را دیدن،
خدا بینایتان کند کور ها.

مجرم فراری
۲۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

روز چهارم - جمعه 6 آذر 94

بامداد جمعه بیدار شدیم و فهمیدیم که اینجا نجف است.

رسیده ایم به نجف و من نمیدانم باید چه حالی داشته باشم. از اتوبوس پیاده می شوم و کم کم پیاده میروم. نمی دانم چه شده یاد مشهد و سحر هایش برایم زنده شده. هنوز باورم نشده که به نجف رسیده ام ولی در این میان بعضا حس دیگری هم دارم که انگار گاهی اوقات هیچ حس خاصی ندارم، نمی دانم بد هست یا خوب ولی ... هیچی، بگذریمو میان این دو حس متناقض مانده ام که در خیابان های نجف راه می رویم تا به اسکان برسیم.

حالا رسیده ایم میدان "ثورة العشرین" و روبروی مسجد امام علی (علیه السلام) منتظریم تا هماهنگ شود و وارد شویم. بعد از گذشت یک نیم ساعتی میرویم داخل و وارد یک سالن می شویم، از ظاهرش می شد حدس زد که اینجا جزو بهترین جاهایی است که می شود این ایام اسکان داشت. خدا رو شکر و در دل فکر آن هایی که بیرونند و همان دوگانه و الخ.

برای نماز صبح بیدارمان کرده اند. با ازدحام وضو می گیریم و با دشواری! جهت قبله را پیدا می کنیم و پشت سر یک روحانی نمازمان را می خوانیم و دوباره اسراحت می کنیم، خستگی حالی برای حرم نذاشته.

حوالی ساعت 9 از خواب بلند می شوم و با چند نفر از رفقا برای صبحانه به بیرون از اسکان می رویم، صبحانه مهمان مواکب اباعبدالله.

....

نماز مغرب را که پشت روحانی سفرمان خواندیم به سمت حرم راه افتادیم. تا حرم 30 دقیقه ای راه بود ولی چون مجبور شدیم از داخل بازار برویم کمی هم آنجا معطل شدیم.

حالا کم کم می خواهم از در حرم امیرالمومنین (علیه السلام) وارد شوم و توصیه روحانی همراهمان در گوشم است که: سرت را پایین بنداز و با جمعیت به جلوی ایوان طلا برو و آنجا سرت را بالا بیاور و ببین که، ایوان نجف عجب صفایی دارد....

حالا رویروی حرم ایستاده ام، روبروی در حرم، داخل صحن، روبروی گنبد طلا. از داخل گوشی ام زیارت حضرتش را میاورم و شروع می کنم به خواندن، لحظاتی اشک امانم نمی دهد و لحظاتی خشک و بهت زده ام. حال عجیبی دارم. باورم نمی شود حالا من روبروی حرم امیرالمومنین (علیه السلام) ایستاده باشم. باورش سخت است برای همچو منی که بار اولم هست.

از قبل برای اینکه در اولین لحظه دیدن حرم چه دعایی کنم فکر کرده بودم و چند دعایی کنار گذاشته بودم، ان شاالله که قطعا برآورده شود.


یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم
یا امام المتقین یا ذالکرم
اننا جئناک فی حاجاتنا
 لاتخیبنا و قل فیها نعم*


* شعر از حاج غلامرضا سازگار

مجرم فراری
۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

شیخ ابراهیم زکزاکی


اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا

وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا،

وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا

فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ

وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ

وَ رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُنَاهَا

بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

مجرم فراری
۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

روز دوم - پنج شنبه 5 آذر 94


حوالی ساعت 7 صبح به مرز مهران رسیدیم. تقریبا بی دردسر خاصی از مرز گذشتیم ولی بعد تحمل فشار جمعیت وارد مرز عراق شدیم. همه این لحظات و فشارها به عشق اباعبدالله برای زائران شیرین می شد.

اولین لحظات برای منی که حتی اولین باری بود که از خاک خودمان خارج می شدم جالب بود، روبرویی با اولین موکب و صرف صبحانه. اولین چای عراقی، اولین علم به دست شدن و ... .

کم کم برای رسیدن به ترمینال اتوبوس ها به راه افتادیم اما وقتی به آنجا رسیدیم نمی دانم داستان چه بود که اتوبوسی در کار نبود. پس تصمیم به ادامه پیاده روی شد. حدود یک کیلومتر پیاده رفتیم که به ساختمانی کنار جاده رسیدیم. همان جا نشستیم و تن ماهی هایی که نجوشیده بودند را خوردیم! 

بعد از نماز و نهار وسط جاده ای به راه خود ادامه دادیم، حدود نیم ساعت که پیاده رفتیم خبر رسید که یکی از اعضا گروه، اتوبوسی جور کرده است. در حال سوار شدن به اتوبوس اینکه ببینی پیر مرد و پیرزن هایی خواهش می کنند برای سوار شدن ولی به دلایلی نمی شود سوار شوند حالم را خراب کرده. دوباره بین این دوگانه احمقانه خودم گیر کردم. به خودم می گویم خاک بر سرت و می روم روی یک صندلی می نشینم. حالا همه سوار شده اند و من در فکر پیرمرد و پیر زن ها روی صندلی می خوابم.

چند باری از خواب بلند شدم و به کنار جاده نگاه کردم. تصویری دیدم که برایم جالب بود، یک طرف تا چشم کار می کرد و طرف دیگر هم تا دور دست پر از آب بود. درست نفهمیدم داستان از ه قرار است  و در همین فکرها بودم که دوباره خوابیدم. از خواب بلند می شوم و کم کم دارد غروب می شود. برای نماز راننده با تاکید بر نیم ساعت وایمیستد. نماز را پشت سر حاج آقای دارستانی که همراهمان شده بودند خواندیم و سوار اتوبوس کمی جلوتر رفتیم. 

اولین قیمه نجفی شام روز دوممان بود. نمی دانستم یکی از بیشترین غذاهایی که در طول سفر خواهیم خورد همین است.
دوباره سوار بر اتوبوس شدیم این بار که سوار اتوبوس شدیم حاج آقای دارستانی کمی برایمان صحبت کردند و کمی هم روضه خواندند و ما باریدیم. حالی بودم. سفر عجیبی داریم که خدا بخیر کند.

مجرم فراری
۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روز اول - چهارشنبه 4 آذر 94


روز اول را با اشک و آه رفقایی شروع کردیم که همراهمان عازم نبودند، متاسفانه. وداع با رفقا، در آعوش کشیدنشان و اینکه خیالشان را راحت کنی که برایشان دعا خواهی کرد و به یادشان خواهی بود. رفقا کم کم همه رفتند الّا قلیل و ما کم کم سوار بر اتوبوس شدیم و حال خوشی داشتیم.

خیال اینکه فردا شب برای اولین بار در محضر امیرالمومنین (علیه السلام) خواهیم بود خیال خوشی است. نمی دانم حالم برای اولین بار روبرویی با حرم آقا و نشستن روبروی ایوان طلا چه طور خواهد شد. اما حس انتظارش حس شیرینی است. 

کم کم از تهران خارج شدیم و کم کم با نزدیک شدن سحرگاه به مرز نزدیک می شدیم.

در جاده ای که حرکت می کردیم تقریبا تمامی ماشین های شخصی و عمومی به مقصد کربلا بودند، این را از نوشته های روی ماشین ها و ... می شد فهمید. عجیب بود، یگانگی در مقصد عجیب بود. کمتر زمانی در زندگی همه را در امری به این بزرگی و زیبایی همگام دیده بودم. همه به یک سو، همه به سوی حسین (علیه السلام)


مجرم فراری
۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بچه تر که بودیم شهدا بزرگ بودند. بزرگ تر که شدیم، دبیرستان که رفتیم سال اول و دوم که بودیم خیلی از شهدای مدرسه مان چند سالی از ما بزرگتر بودند. به شوخی به همدیگر  می گفتیم که حالا یکی دو سال وقت داریم. 

این روزها که به مزار شهدا سر می زنیم باز هم به شوخی به هم می گوییم که از سن شهادت گذشتیم و از این شهدا هم بزرگ تر شدیم و الخ.

حالا که شهید 20 ساله ی متولد 74 می آورند جا می خورم. جا می خورم.

بدبخت منم که معلوم نیست دارم چه غلطی می کنم.



پ.ن: گلبرگ سرخ لاله ها، در کوچه های شهر ما، بوی شهادت می دهد

مجرم فراری
۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

روز اولی که دانشگاه آمدم را نمی دانم ولی قطعا اواخر ترم های اولم، حتی فکرش را هم نمی کردم روزی همچین صحنه هایی را هم از نزدیک ببینم و من مثل سیب زمینی هیچ کاری نکنم، جز چهره در هم کشیدن و اخم برای خودم. 

که شاید یکی دید، شاید فکر کرد با اویم، شاید تاثیر کرد که بابا، عزیزم، گند نزن، عادی نکن این کارها را.


پ.ن:واقعا یک درس دو واحدی کارگاه و یک واحدی آزمایشگاه این ترم من رو پیر کرد. 

       دلم دبیرستان می خواهد.

مجرم فراری
۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مگر مسلمانان جهان فاجعۀ قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه ‏های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتل ‏عام زائران خانه خدا را فراموش می‏ کنند؟ مگر مسلمانان نمی ‏بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده ‏اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاّهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزه‏های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‏داران بر مظلومین و پابرهنه‏ها، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» را ترویج می‏ کنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهانخوار، می ‏گذارند.


پ.ن: سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامۀ 598 (مانیفست حضرت روح الله)

مجرم فراری
۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
فقط کافیه خیالت از هدف راحت شود، مطمئن شوی که داری درست می روی، حالا دیگر هر کسی هر چیزی خواست بگوید، بگوید.
کاری که درست می دانی انجام بده و صبر نکن.
عزم کن.
کوه ها هم جلو دارت نیستند.
فقط بدو بدو بدو





پ.ن: فإذا عزمت، فتوکل علی الله
مجرم فراری
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر