یکی از مزیت های نماز جمعه، مخصوصا از نوع روز قدسش، دیدن آدم هایی از تمامی برهه های زندگیه.
برادر
دوست
رفیق
معلم
شخصیت
داداش
...
خسته شدم، دیگه جلو نرفتم با بعضیاشون سلام علیکم بکنم.
حال خوشی بود.
یکی از مزیت های نماز جمعه، مخصوصا از نوع روز قدسش، دیدن آدم هایی از تمامی برهه های زندگیه.
برادر
دوست
رفیق
معلم
شخصیت
داداش
...
خسته شدم، دیگه جلو نرفتم با بعضیاشون سلام علیکم بکنم.
حال خوشی بود.
حالا
من
پنجشنبه شب
حسرت حلقه ولایتی که دیگر نیست
و رفقا و اساتیدی که کمتر میبینمشان
یادش بخیر
):
شنیدین که میگن باطن زندگی خودتون رو با ظاهر زندگی بقیه مقایسه نکنید؟ یکی از مشکلات زندگیهای امروز ما همین داستانه. طرف همهاش در حال مقایسه کردن همسر خودش با دیگرانه، اون وقت میگه چرا زندگیم اینجوریه. بله اگه برنامه مون شد مقایسه کردن همسرمون با همسر دوستان و اهل فامیل و همسایههامون، نتیجهاش میشه درگیریهای ذهنی و عدم آرامش تو زندگیامون.
جونم بهتون بگه، یکی از دلایل مقایسه کردنامون اینه که خیلی رؤیایی فکر میکنیم. سطح توقعاتمون از طرف مقابلمون خیلی بالاست و فکر نمیکنیم که مثلاً خودمون مگه چقدر آدم کاملی هستیم؟ باید حواسمون باشه که زندگی هر زوجی منحصربهفرده و نمیشه با زندگی بقیه مقایسهاش کرد. خیلی وقتا اگه از مشکلاتِ پشت پردهی زندگی بقیه با خبر بشیم از صبح علیالطلوع تا آخر شب خدا رو شکر میکنیم که چه همسر و زندگی خوبی بهمون داده. یا مثلا خیلی خوشیا و خوبیا رو ما تو زندگیامون داریم که بقیه ازش محروم هستند و برای همین هم هست که میگن نباید خیلی تو چشم بذاریمشون و باید طبیعی زندگی کنیم که خدای نکرده خودمون باعث ایجاد زمینه مقایسه تو بقیه نشیم. بگذریم.
راهچاره اینه که دست از مقایسه برداریم و حواسمون رو به ویژگیهای مثبت طرف مقابلمون جمع کنیم. یه کم از خواستههای رؤیاییمون دست بکشیم و با واقعیت زندگی کنیم. حالا اگه هم میبینیم که همسرمون خدای نکرده یه ایرادی داره یا واقعاً (!؟) یه مشکلی تو اخلاق و رفتارش هست، باید سعی کنیم با محبت و به شیوه درست کمکش کنیم که به سمت بهتر شدن بره. اینجوری زندگیمون شیرینتر میشه و رضایتمون ازش بالاتر میره.
حتماً هممون اسم "ازدواج دائم و موقت" به گوشمون خورده، ولی شاید خیلی هامون اصلاً ندونیم که "ازدواج سفید" دیگه چه صیغه آیه. ازدواج سفید یعنی زن و مرد بدون هیچ تعهد و رسمیتی برن زیر یه سقف و تا یه مدت نامعلوم با هم زندگی کنن. یادمه از قدیم پدر بزرگ و مادربزرگامون میگفتن "ایشالا سفید بخت بشی جوون"؟ یه دسته خیلی خیلی معدودی مثل اینکه منظور رو اشتباه گرفته باشن، فکر کردن یعنی ازدواجت سفید باشه. نه عزیز دلم، منظور اون نبوده که شما فکر کردی. صد و هشتاد درجه داری خلاف میری. به قول شاعر، این ره که تو میروی به ترکستان است. این افتخار نیست که بدون قبول کردن مسئولیت و بالا و پایینهای زندگی، که آدم رو می سازه، به خیال خودت بخوای میانبر بزنی. این سیاه بخت شدنه عزیز دلم. این سفیدِ سیاهتر از سیاه از همونجایی اومده که وضعش معلومه. خودشونم وسطش گیر افتادن.
به خاطر همین بیمسئولیتی هر دو طرفم هست که اصل داستان به هیچ، بنده و ممکنه با اولین و کوچیکترین مشکل بزنن زیر میز. اون وقت با اینکه هر دو طرف آسیب جدی می بینن ولی زن بیچاره از اینجا مونده و از اونجا رونده میشه و مرد هم هیچ چیزی رو تقبل نمی کنه. یا مثلاً تضمینی نیست تا این مرد و زنی که نسبت به هم تعهد مشخصی ندارن دو روز دیگه وسط رابطشون پای نفر سومی باز نشه. یا مثلاً وضعیت بچهدار شدن تو این زندگیها معلوم نیست. یا میرن به سمت بچه دار نشدن و کم شدن نسل، یا بچه دار میشن. اون وقته که اون بچه هیچ هویت قانونی درست و درمونی نداره و بلا تکلیف عالم میشه. و البته هیچی هم بدتر از استرس و عدم آرامش خیال نیست، که میوه این رابطهست.
همین فاصله چندین و چند روزه برای نوشتن این مطلب خودش گویای این قضیه هست که هنوز نتوانسته ام کارهایم را مدیریت (بحران!) کنم. بگذریم.
گفته بودم که راه کار های مختلفی را برای ساماندهی به کارها و برنامه هایم امتحان کردم. بعضی را مدت کوتاهی و بعضی را مدت بیشتری امتحان کردم و سازگاری اش را بررسی کردم. در نهایت به یک سیستم ترکیبی رسیدم که فعلا از آن استفاده میکنم. در این سیستم باید وجهه های مختلف زندگی خود را دسته بندی کنید. مثلا من گاهی اوقات شاغل فلان مجموعه هستم و گاهی اوقات دانشجوی فلان رشته. گاهی اوقات آقای زندگی و گاهی اوقات رفیق برادرانم. گاهی اوقات فرزند خانواده ام و گاهی اوقات فلان فعال اقتصادی. گاهی اوقات برنامه های مطالعاتی و معرفتی دارم و گاهی اوقات در تفریحات سالم زمان میگذرانم.*
باید این وجهه های مختلف را جدا جدا دید و کار های مربوزط به هر کدام را لیست کرد. وقتی خرده کارها و کارهای برزرگ و حتی از جنس چشم اندازت را بنویسی و خیالت راحت شود که چیزی از قلم نیفتاده راحت تر می توانی برنامه ریزی کنی. حالا که ریز و درشت کارها را نوشتی باید بروی سراغ جدول فوری ضروری (+) که قبلا گفته بودم. حالا کارهایت را درون آن جدول جا می دهی تا ترتیب عمل بهشان مشخص شود.
یک کار دیگری هم این وسط می شود انجام داد. مثلا تو آدمی هستی که حافظه ضعیفی دارد. یک تقویم بردار و شروع کن کارهای هر روز را که باید در آن روز انجام دهی درون همان صفحه بنویس. اهمیت این کار برای قرارهای تو و برنامه های زمان دارت بیشتر مشخص می شود. حتی می توانی برای کاری که باید کم کم انجام دهی یا زودتر دنبالش بروی از روز های قبل یادآوری بنویسی. وقتی شب قبل کار های فردا را مرتب شده داشته باشی یا مرتبشان بکنی سعی میکنی تا فردا درست تر از زمانت استفاده کنی و کمتر هدر رفت داشته باشی.
این ها البته بخشی از تلاش ناقص این روز های من، برای مرتب کردن کارها است که خیلی وقت ها با تبلی خودم، همین هم اجرایی نمی شود.
منتظرم تا اساتید و رفقا نظراتشان را بگویند تا همه استفاده کنیم.