سر کاری
حوصله نداری و دست و دلت به کاری نمی رود
وبلاگ آقا معلم رو میخونی و حالت بدتر می شود
چرا منِ 24 ساله هیچ نشده ام
چرا وقتی خودم را با شما مقایسه میکنم حالم از خودم بهم میخورد
همین فاصله چندین و چند روزه برای نوشتن این مطلب خودش گویای این قضیه هست که هنوز نتوانسته ام کارهایم را مدیریت (بحران!) کنم. بگذریم.
گفته بودم که راه کار های مختلفی را برای ساماندهی به کارها و برنامه هایم امتحان کردم. بعضی را مدت کوتاهی و بعضی را مدت بیشتری امتحان کردم و سازگاری اش را بررسی کردم. در نهایت به یک سیستم ترکیبی رسیدم که فعلا از آن استفاده میکنم. در این سیستم باید وجهه های مختلف زندگی خود را دسته بندی کنید. مثلا من گاهی اوقات شاغل فلان مجموعه هستم و گاهی اوقات دانشجوی فلان رشته. گاهی اوقات آقای زندگی و گاهی اوقات رفیق برادرانم. گاهی اوقات فرزند خانواده ام و گاهی اوقات فلان فعال اقتصادی. گاهی اوقات برنامه های مطالعاتی و معرفتی دارم و گاهی اوقات در تفریحات سالم زمان میگذرانم.*
باید این وجهه های مختلف را جدا جدا دید و کار های مربوزط به هر کدام را لیست کرد. وقتی خرده کارها و کارهای برزرگ و حتی از جنس چشم اندازت را بنویسی و خیالت راحت شود که چیزی از قلم نیفتاده راحت تر می توانی برنامه ریزی کنی. حالا که ریز و درشت کارها را نوشتی باید بروی سراغ جدول فوری ضروری (+) که قبلا گفته بودم. حالا کارهایت را درون آن جدول جا می دهی تا ترتیب عمل بهشان مشخص شود.
یک کار دیگری هم این وسط می شود انجام داد. مثلا تو آدمی هستی که حافظه ضعیفی دارد. یک تقویم بردار و شروع کن کارهای هر روز را که باید در آن روز انجام دهی درون همان صفحه بنویس. اهمیت این کار برای قرارهای تو و برنامه های زمان دارت بیشتر مشخص می شود. حتی می توانی برای کاری که باید کم کم انجام دهی یا زودتر دنبالش بروی از روز های قبل یادآوری بنویسی. وقتی شب قبل کار های فردا را مرتب شده داشته باشی یا مرتبشان بکنی سعی میکنی تا فردا درست تر از زمانت استفاده کنی و کمتر هدر رفت داشته باشی.
این ها البته بخشی از تلاش ناقص این روز های من، برای مرتب کردن کارها است که خیلی وقت ها با تبلی خودم، همین هم اجرایی نمی شود.
منتظرم تا اساتید و رفقا نظراتشان را بگویند تا همه استفاده کنیم.
شاید بیش از دو یا سه سال است که درگیر مرتب و منظم کردن کارهایم و نوشتن آن ها هستم. تلاش برای اینکه بتوانم تمامی کارها را به خوبی انجام دهم و چیزی این وسط گم نشود. تقارن افراطی ذهنی هم کارم را سخت تر کرده و دوست دارم که تمام امور را بتوانم در ذهنم دسته بندی کنم و با احاطه کامل چیزی گم نشود.
امتحان کردن راه های مختلف از برگه چک نویس و سر رسید و دفترچه یادداشت و اپ های موبایلی، و روش های مختلف مانند جدول فوری و ضروری (+)، که توصیه آقا معلم بود، و قورباغه(+) و غیره هم بخشی از تلاش من بود.
حالا به یک ملقمه ای رسیدم که بعضا کارهایم را راه میندازد و بعضی مواقع هم گیر و گورهایش اذیتم میکند.
کم کم توضیح خواهم داد.
ان شاالله قرار است دوباره این کلبه محقر راه بیفته.
این بار ولی من تغییراتی کرده ام
گرچه کم ولی مهم
تا خدا چه خواهد
یکی از ویژگی های اخلاقی بد، این است که تو نتیجه گرا باشی. به این معنی که هر کاری که می کنی حتما این انتظار در تو باشد که نتیجه را ببینی، اگر به هر دلیلی نتیجه را ندیدی، یا نتیجه خیلی محسوس نبود و در طول عمل، رسیدن به نتیجه، و پیشروی حس نشد، یا اصلا از همان اول نتیجه را دور از دسترس دیدی، شل می شوی و نمیتوانی با قدرت و شور کار را ادامه دهی.
بر عکس، اگر کاری کردی که زودبازده بود و یا نتیجه ملموس و محسوسی داشت، حس خوبی خواهی داشت و با قدرت و نشاط آن کار را انجام می دهی.
پ.ن: امروز داشتم این مطلب را می خواندم که دوباره این اخلاق بدم گُل کرد:
جوانان عزیز! آنچه که امروز اتفاق افتاده است، این نیست که یک دولتی در کشوری با مواضع خاصی بر سر کار آمده، مثل اینکه هر دولتی یا هر کشوری یک مواضع خاص سیاسی دارد؛ مسئلهی ما و مسئلهی جمهوری اسلامی این نیست، مسئلهی یک پدیدهی عظیم و بتدریج توسعهیابنده و ریشهدوانندهی در یک بخش مهمی از دنیاست؛ تشکیل یک نظامی که معنویت، جزو بافت اصلی آن محسوب میشود. این یک پدیدهی بسیار مهم و مورد نیاز بشریت هم هست، که مورد استقبال قرار گرفته است و بیشتر هم خواهد شد. نظامی که بر اساس تفکر و معرفت اسلامی بر سر کار بیاید، نظامی است که مسائل معنوی انسان، جزو عناصر اصلی آن خواهد بود. خصوصیت این نظام، این نیست که به مسائل مادی توجه نخواهد کرد و هدفش را فقط معنویات قرار خواهد داد، نه؛ این یک مغالطه و نشانهی غلط دادن است؛ که در تبلیغات جهانی علیه ما، این نشانه داده میشود. به هیچوجه اینگونه نیست؛ بلکه معنای تشکیل چنین نظامی، این است که عنصر گمشدهی از میان بشر، یعنی عنصر «معنویت» - که تحت تأثیر پنجهی قدرتمندِ قدرتمندان عالم است - به زندگی بشریت برمیگردد. همچنانی که انسان به نان و هوا و غذا و صنعت و علم و پیشرفت و لذایذ زندگی نیازمند است، به ایمان و تقوا و پاکی و پاکدامنی و طهارت دل و نورانیت دل و مجذوب معارف الهی شدن هم نیازمند است؛ به اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی هم نیازمند است. این بخش دوم را پنجهی مؤثر قدرتمندان مادی دنیا، بتدریج از میان بشریت دور کردند؛ صد سال پیش مثل امروز نبوده؛ دویست سال پیش باز بهتر بوده است. این خاصیت یک نظام ویژه در وضع کنونی جهان است. این نظم موجود جهان - که از صد سال، صدوپنجاه سال، دویست سال قبل قوّت گرفته - اقتضائش همین بوده که دامن معنویت بتدریج از فضای زندگی انسان جمع بشود و این به ضرر بشریت تمام شده است. بشر به پیشرفت علمی نیازمند است، به اکتشافات پیدرپی - همچنان که امروز بشر سرگرم این اکتشافات است و پیشرفتهای شگفتآوری دارد - نیازمند است؛ اما در کنار معنویت. خوب، نظام اسلامی هم، آن نظامی است که میخواهد این عنصر گمشدهی از تمدن و حیات بشری را به محیط زندگی بشر برگرداند. این در بیان، کارِ آسانی است؛ اما در عمل، هم کار مشکلی است، هم معارضانِ خیلی گردنکلفتی دارد. همهی کسانی که منفعتشان در دنیا با ایجاد جنگ همراه است، با این مخالفند؛ همهی کسانی که کار و بارشان در دنیا با ترویج سکس سکه میشود، با این مخالفند؛ همهی کسانی که میخواهند سررشتهی ثروتهای حیاتی ملتها را به دست گیرند، با این مخالفند؛ همهی کسانی که قدرتطلبی برایشان هدف اصلی است - در حکومتهای کوچک و بزرگ دنیا - با این مخالفند. یعنی معارضانِ گردنکلفتی دارد.
خوب، حالا این نظام در ایران آغاز به کار کرد؛ کلنگش زده شد، بنایش به وجود آمد، تعالیم اولیهاش هم مثل مصالح ابتدایی کار، پای کار ریخته شد و به نحوی، سازندگی و بنّاییِ آن هم شروع شد. اولاً یک نظام مثل یک بنا، مرده نیست؛ مثل یک موجود انسانی است؛ کمبودهایی پیدا میکند و میتواند این کمبودها را جبران کند؛ اگر غفلت کند، جبران نخواهد شد؛ اگر دقت کند و تلاش و سعی کند، زودتر و بهتر جبران خواهد شد؛ یعنی مثل یک موجود پویا و پیشرونده. یک نظام انسانی، اینچنین است. بنابراین ما داریم با چالش پیش میرویم. و البته قضاوت من این است که ما به طور محسوسی هم در همان جهت اهداف و آرمانهای اسلامی این نظام پیش رفتهایم. یکی از دلائلش این است که امروز نسل سوم و چهارم انقلاب، با آرمانهای اسلامی آشنا و به آن علاقهمند است و گرایشش به مظاهر اسلامی زیاد است، و این آمادگی را دارد که اگر تجربهای در کشور به وجود بیاید که کارهای دشوار را از این نسل بخواهد، آنها را انجام بدهد؛ مثل دورهی جنگ تحمیلی. یعنی اینطور نباشد که بعضی وضع کنونی ما را با دوران جنگ تحمیلی مقایسه کنند؛ دوران جنگ تحمیلی، یک آزمایش و کورهی عملی بود؛ اگر در هر کشوری آنچنان وضع و آزمایشی به وجود آید، جانهای تشنه و آمادهی به کار میآیند و استعدادها به فعلیت میرسند. امروز آن شرایط وجود ندارد؛ اما اگر به وجود آید، همان وضعیت پیش خواهد آمد؛ آن چیزی که من دارم مشاهده میکنم، این است.
ما پیشرفت داشتهایم و در این ریزش و رویشی که نظام اسلامی دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفتهایم؛ علاوه بر اینکه در میدانهای گوناگون دیگر - میدانهای علمی و غیره که شماها گفتید و میدانید و بیان شد - پیشرفتهای زیادی داشتهایم. ولی همچنان کار در ابتدای خود قرار دارد؛ ما اولِ راهیم؛ ما ابتدای راهیم. اولاً باید نظام را از لحاظ مبانی معرفتیاش کامل کنیم. ثانیاً بنای نظام را باید بر اساس آن مبانی معرفتی کامل کنیم؛ یعنی نظام اسلامی، دولت اسلامی و کشور اسلامی، هر کدام مترتب بر همدیگر است؛ اینها همه یکسان و یک چیز نیستند. تا کشور، اسلامی بشود، ما خیلی کار داریم. تا مکارم اخلاق اسلامی و دانشگاه اسلامی - همین توقعاتی که شما دارید و آرزوهای بلندی که به حق در نسل جوان ما هست - تحقق پیدا کند، راه طولانیای داریم. اینکه میگویم اول کار هستیم، یکی از نشانههایش این است. و از طرف دیگر، این فکر، فکری نیست که در چهارچوب حصار جغرافیایی یک کشور بگنجد و بتواند بماند؛ این، به طور طبیعی باید انتشار پیدا بکند و عقبهی عاطفی و فکری ملتها را برای خودش کسب کند. البته از اول انقلاب، موارد متعددی از این را ما دیدهایم و پیش آمده است؛ امروز هم همین است؛ منتها احتیاج دارد که این عقبه، هر چه بیشتر استمرار داشته باشد.
برای اینکه ما بتوانیم به این آیندههای مطلوب برسیم، احتیاج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگیزهی مؤمنِ تلاشگرِ کاردانِ راهبلد داریم. یکی از شرایط اصلیاش مؤمن بودن و متقی بودن است؛ اینکه میگوییم تشکلهای اسلامی و محیطهای دانشجویی، معارف و معرفت اسلامی را در خودشان عمق ببخشند، برای این است که بتوانند این بار سنگین را بر دوش بگیرند و به منزل برسانند؛ والّا نمیشود. این نکته و حرف اصلی ما با مجموعههای دانشجویی است.۱۳۸۵/۰۷/۲۵
بیانات در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهای مختلف دانشجویی
وَمَا لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ
و چه چیزی مانع آنان است که خدا عذابشان نکند، در حالی که [مردم مؤمن را] از ورود به مسجدالحرام [و عبادت در آن] با آنکه متولّیان آن نیستند، بازمی دارند؛ متولّیانِ [شایسته و واقعیِ] این [مکان مقدس] فقط پرهیزکارانند، ولی بیشتر مشرکان نمی دانند [که تولیت آنجا شایسته آنان نیست.]
سوره انفال-34
پ.ن:
مَتَى تَرَانَا [وَ] نَرَاکَ
وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى
أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً
وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَاناً وَ عِقَاباً
وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ
وسط این کارهایی که با علاقه و بی علاقه بینشان مانده ام، بدترین چیز این است که آرامش ذهنی نداشته باشی، و وقتی بدنت ضعیف بشود و تو هم قوی نباشی و زود از نظم خارج بشوی، آن وقت با یک تلنگر از آرامش ذهنی هم دور می شوی. انگار روی یک طناب راه میروی و با اینکه حالت خوب نیست باید کار را تمام کنی، پس کج دار و مریز پیش میروی و می خواهی که زودتر تمام شود، و می دانی که آخرش حسرت می خوری که از آن لحظات و فرصت ها استفاده درست و حسابی نکرده ای.
خدایای، این وسط مرا با خودت تنها کن