مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری
شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۳ ب.ظ

من یک مکلف هستم

یادمه اوایلی که به سن تکلیف رسیده بودم چون تا مدتی قبل اون هنوز بعضی خانم های فامیل جلوی من حجاب نداشتند مجبور بودم به بعضی شون بفهمونم که دیگه جلوی منم باید حجاب داشته باشند.

مثلا یکی از این روش ها این بود که وقتی یکی از فامیل ها که نامحرم بود می آمد خانه ما، من اول می رفتم توی اتاقم و وقتی که فرد با مادرم سلام علیک می کرد، قبل از این که از اتاق بیام بیرون یک یا الله ای می گفتم، مادرم هم که در جریان بود خودش کمک می کرد و در بعضی مواقع به فرد رو به رو با لطافت خاصی متذکر می شد، طوری که هم او ناراحت نشه و هم ما به نتیجه مون برسیم.
البته این مورد برای خانم های جا افتاده فامیل و اونهایی که مقید هستند خیلی خوب هست. همین که اونها هم بفهمند که دیگر شما برایشان نامحرم محسوب می شوی کم کم به بقیه هم این قضیه سرایت می کند و کم کم مشکلات حل می شود.

مثلا نمونه دیگری از روش ها این هست که وقتی بیرون از خانه نامحرمی رو می بینی با سر پایین و نگاه کمتر به اون فرد در واقع به او می فهمانی که من دیگر مکلف هستم و ... .

یا الله گفتن های بعد از در زدن خانه همسایه رو هم یادمه به عنوان یکی دیگر از روش ها استفاده می کردم.

ولی یک روز یادمه که عمه ام با یکی از دختر عمو هام به خانه مان آمدند. خب اول که آمده بودند چون از بیرون آمده اند حجاب داشتند ولی یک هو دیدم بعله، دختر عمو مذکور روسری رو دیلیت کرد!!! البته این بنده خدا یادمه قدیم تر ها جلوی بعضی فامیل های سن بالاتر از من هم حجاب نداشت، که گمانم به اعتقادش بر میگرده. بگذریم.
سریع تصمیم گرفتم برم توی اتاق. یادمه وقت نماز ظهر بود. اول نماز رو خوندم بعدشم چون می دونستم مادرم حواسش به من و قضیه هست پروژه رو شروع کردم.
یا الله .... یا الله ....
صدای مادرم رو شنیدم که داشت با اون بنده خدا حرف می زد و مشکل رو حل می کرد.
چند لحظه بعد مادرم گفت: بفرمائید.
اون روز بدون هیچ بحث دیگه ای بین من و دختر عمو ام گذشت.
از اون موقع به بعد دیگه هم اون بنده خدا و هم احیانا موردهای شبیه به اون تو خانواده جلوی من حجاب رو می گرفتند، هر چند بازم بعضا حجابشون خیلی مناسب نبود ولی خب یک مرحله پیش رفته بودم.



پ.ن: البته فکر می کنم احکام پوشش و یا حتی نگاه کردن در مواجهه با افرادی که ممیز هستند ولی هنوز مکلف نشده اند یک مقداری با اطلاعات بعضی از ما فرق بکنه که واقعا جا داره که بریم و احکام مرجع مون رو ببینیم.



نوشته شده توسط مجرم فراری
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
مجرم فراری

اَعِرِ اللهَ جُمجمَتک

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مجرم فراری

من یک فراری ام، یک مجرم فراری

من یک مکلف هستم

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۳ ب.ظ

یادمه اوایلی که به سن تکلیف رسیده بودم چون تا مدتی قبل اون هنوز بعضی خانم های فامیل جلوی من حجاب نداشتند مجبور بودم به بعضی شون بفهمونم که دیگه جلوی منم باید حجاب داشته باشند.

مثلا یکی از این روش ها این بود که وقتی یکی از فامیل ها که نامحرم بود می آمد خانه ما، من اول می رفتم توی اتاقم و وقتی که فرد با مادرم سلام علیک می کرد، قبل از این که از اتاق بیام بیرون یک یا الله ای می گفتم، مادرم هم که در جریان بود خودش کمک می کرد و در بعضی مواقع به فرد رو به رو با لطافت خاصی متذکر می شد، طوری که هم او ناراحت نشه و هم ما به نتیجه مون برسیم.
البته این مورد برای خانم های جا افتاده فامیل و اونهایی که مقید هستند خیلی خوب هست. همین که اونها هم بفهمند که دیگر شما برایشان نامحرم محسوب می شوی کم کم به بقیه هم این قضیه سرایت می کند و کم کم مشکلات حل می شود.

مثلا نمونه دیگری از روش ها این هست که وقتی بیرون از خانه نامحرمی رو می بینی با سر پایین و نگاه کمتر به اون فرد در واقع به او می فهمانی که من دیگر مکلف هستم و ... .

یا الله گفتن های بعد از در زدن خانه همسایه رو هم یادمه به عنوان یکی دیگر از روش ها استفاده می کردم.

ولی یک روز یادمه که عمه ام با یکی از دختر عمو هام به خانه مان آمدند. خب اول که آمده بودند چون از بیرون آمده اند حجاب داشتند ولی یک هو دیدم بعله، دختر عمو مذکور روسری رو دیلیت کرد!!! البته این بنده خدا یادمه قدیم تر ها جلوی بعضی فامیل های سن بالاتر از من هم حجاب نداشت، که گمانم به اعتقادش بر میگرده. بگذریم.
سریع تصمیم گرفتم برم توی اتاق. یادمه وقت نماز ظهر بود. اول نماز رو خوندم بعدشم چون می دونستم مادرم حواسش به من و قضیه هست پروژه رو شروع کردم.
یا الله .... یا الله ....
صدای مادرم رو شنیدم که داشت با اون بنده خدا حرف می زد و مشکل رو حل می کرد.
چند لحظه بعد مادرم گفت: بفرمائید.
اون روز بدون هیچ بحث دیگه ای بین من و دختر عمو ام گذشت.
از اون موقع به بعد دیگه هم اون بنده خدا و هم احیانا موردهای شبیه به اون تو خانواده جلوی من حجاب رو می گرفتند، هر چند بازم بعضا حجابشون خیلی مناسب نبود ولی خب یک مرحله پیش رفته بودم.



پ.ن: البته فکر می کنم احکام پوشش و یا حتی نگاه کردن در مواجهه با افرادی که ممیز هستند ولی هنوز مکلف نشده اند یک مقداری با اطلاعات بعضی از ما فرق بکنه که واقعا جا داره که بریم و احکام مرجع مون رو ببینیم.

۹۳/۰۷/۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰
مجرم فراری

نظرات  (۱)

#داستان چادری شدنم   :)
#من و حجاب
یا حتی

من دیپلمات نیستم من مکلف ام!
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی